کد خبر: ۹۸۲۹
۰۶ مرداد ۱۴۰۳ - ۱۲:۰۰

تنها آسیاب آبی و ثبت‌ملی‌شده مشهد رها شده است!

حسن محمد‌دوست می‌گوید: خیلی وقت است آسیاب کار نمی‌کند و اکنون خبری از مجرا‌های آب و سنگ زیرین آسیاب نیست. تنوره آن تخریب و سنگ رویین آن هم جابه‌جا شده است. با ورود به دخمه گنبدی با تکه سنگ رویین آسیاب روبه‌رو می‌شویم که به دیواری تکیه داده است.

وقتی در میان مناسبت‌های تقویم مشهد چشممان به ثبت‌ملی آسیاب «کنویست» یا «کنه‌بیست» افتاد، خواستیم تنها آسیاب شهرمان را به میان صفحات روزنامه بکشانیم تا مردم بدانند نماد‌های کهن این شهر که روزگاری چرخ زندگی مردم را می‌چرخانده‌اند، هنوز حیات نیمه‌جانی در همین اطراف دارند.

خیلی‌زود راهی دیدار با یک آسیاب دوره پهلوی اول می‌شویم تا روایتگر احوال‌جویی از یکی از آثار ثبت‌ملی‌شده ایران باشیم. اما ماجرایی که در ذهن داریم با آنچه در واقعیت پیش روی ما قرار می‌گیرد، زمین تا آسمان فرق دارد. آسیاب محتضر است و حال خرابش رنگ‌و‌بوی مرگ دارد.

تنها آسیاب آبی و ثبت‌ملی‌شده مشهد در بیست‌کیلومتری مشهد رها شده است!

نمایی دیگر از داخل آسیاب

«کنویست» را به مشکلاتش می‌شناسیم

گرد میدان اروند می‌چرخیم و سیاهی جاده مهدی‌آباد را پی می‌گیریم؛ محله‌ای که قدمت زیادی دارد و می‌تواند ما را به گوشه‌ای از تاریخ مشهد وصل کند. درختان توت در این حوالی -که یکی از ورودی‌های قدیم روستا‌های اطراف به شهر بوده است- حکایت از همان سنت حسنه وقف درختان توت در مشهد، برای بهره بردن زائران حضرت دارد.

از درختان توت که عبور کنیم، آزادراه شمالی مشهد، جاده کنویست را قطع می‌کند. از اینجا فقط چند‌کیلومتر تا این روستا فاصله است؛ روستایی که سابقه‌ای کهن دارد و ردپای اسناد آن را می‌توان تا دوره صفویه دنبال کرد. این روستا همچنان جمع‌و‌جور مانده است؛ یک خیابان اصلی دارد که روستا را دو نیم می‌کند و چندین کوچه فرعی که حدود ۱۲‌هزار نفر جمعیت را در بیست‌کیلومتری کلان‌شهر مشهد در خود جای داده است و با این احوال همچنان به زندگی خود ادامه می‌دهد.

اگر میان اخبار نام این روستا را جست‌وجو کنیم، به قصه پرغصه اهالی آن از نبود امکانات و مشکلات زیست‌محیطی کشف‌رود که در همسایگی آن است و وعده‌وعید‌های مسئولان برای سامان‌دادن به آن، بر‌می‌خوریم، انگار نام این روستای کهن را با مشکلاتی که همچنان با آن دست‌و‌پنجه نرم می‌کند، گره زده‌اند.

در جست‌وجوی آسیاب‌هایی که خراب شده‌اند

همان‌طور که انتظار می‌رود حضور چند‌غریبه خیلی زود به چشم ساکنان این محله می‌آید و با نگاهشان پیگیر احوال تازه‌واردان می‌شوند. بعضی با سلام از ما پذیرایی و بعضی دیگر دعوتمان می‌کنند به خنکای سایه خانه‌شان در گرمای تب دار ظهر آخرین روز‌های تیرماه. اما ما در پی ماجرای دیگری هستیم و از آنها احوال‌پرس آسیاب قدیمی روستاشان می‌شویم و نشانی‌اش را این‌جور می‌دهیم: «آسیاب کهنه روستا کجاست؟ همان که ثبت ملی شده است.»

اصلا عجیب نیست که اهالی از ثبت‌ملی یک آسیاب در روستایشان خبر نداشته باشند. همین که سراغ اولین فرد می‌رویم، نخستین «نمی‌دانم» را می‌شنویم. بانویی پا‌به‌سن‌گذاشته پایین آبادی را نشانمان می‌دهد و می‌گوید: «نمی‌دانم، من خبر ندارم. الان قلعه ما آسیاب ندارد. پیرمرد‌های روستا بالای قلعه می‌نشینند. از آنها بپرسید. آنها بهتر می‌دانند.»

حدود صد‌متر پایین‌تر موسپیدکرده‌های روستا دور هم جمع‌اند. حرفشان هرچه هست، با حضور چند‌غریبه قطع می‌شود. قصه آسیاب‌های روستا را از آنها می‌پرسیم. هر کدامشان چیزی می‌گویند.

یکی می‌گوید: «آسیاب نداریم» و دیگری ادامه می‌دهد: «همه‌اش خراب شده است.» از گوشه‌ای صدا بلند می‌شود: «جای آسیاب آقای همتی که مغازه ساخته‌اند. یک قدیمی‌تر هم آن بالا بوده است که جمعش کرده‌اند.»

حالا همه‌شان دارند خاطراتشان را از آسیاب‌های روستا مرور می‌کنند و ما دیگر مخاطبشان نیستیم. از آسیاب جدیدتر روستاشان می‌گویند که بیست‌سالی می‌شود خراب شده و آن آسیاب قدیمی ته روستا که چیزی از آن باقی نمانده است. ظاهرا در سالیان دور این روستا سه آسیاب داشته است که محسنیان، حاج‌حسین شهباز، یغمایی ارباب‌روستا و همتی را به‌عنوان مالکان آنها نام می‌برند.

صحبت‌های اولیه جمع کهن‌سالان روستا ما را به این نتیجه می‌رساند که باید از خیر دیدن آسیاب ثبت‌ملی‌شده بگذریم؛ زیرا اکنون چیزی جز یک شماره ثبت از آن باقی نمانده است. در این میان یکی از مرد‌ها می‌گوید: «آن آسیاب ته روستا هیچ‌وقت کار نکرد.» دیگری پاسخ می‌دهد: «چرا دو‌سه‌روزی کار کرد. من خودم گندم بردم تا آرد کند ولی بعدش تعطیل شد. وقتی من بچه بودم، آسیاب هم بود.»

بیشتر پاپیچ می‌شویم تا شاید کورسوی امیدی میان حرف‌ها دیده شود. نفر آخر حرفش را ادامه می‌دهد: «روی بقایای آن آسیاب آخور ساخته‌اند.» همین حرف ما را دلگرم می‌کند که بالاخره نشانی از آسیاب یافته‌ایم.

آدرس می‌خواهیم که یکی از جمع به پیرمردی که کنار دستش نشسته است، پیشنهاد می‌کند: «حاجی برو جا را نشانشان بده و بیا.» پیرمرد هم خیلی‌زود راضی می‌شود و می‌گوید: «باشد می‌برمشان.»

از‌جایی‌که سوار ماشین می‌شویم تا مکانی که حاجی دستش را به سوی یک بنای خاص دراز می‌کند و می‌گوید «این آسیاب قدیم است»، شاید یک کیلومتر هم فاصله نباشد و این‌طور می‌شود که ما گم‌شده‌مان را پیدا می‌کنیم، اگرچه هیچ نشانی از یک آسیاب آبی در چهره ندارد.

 

آسیاب در کوچه خانه‌های اربابی

یک ساختمان معمولی، نبش یکی از کوچه‌های روستا که در دو سوی آن دو در تعبیه شده، شبیه آسیابی تقریبا نودساله نیست. تنها چیزی که توجهمان را جلب می‌کند و با بقیه ساختمان تفاوت دارد، سردر گنبدی است که دهانش پر از آجر شده و یک کاشی شکسته بر بالای آن، رنگ آبی‌اش را با آسمان بالای سر پیوند زده است.

ظاهرا این ملک متعلق به یکی از خانواده‌های قدیمی روستاست و حالا باید به‌سراغ آنها برویم تا سرنوشت آسیاب را برایمان روشن کنند. پیرمرد همراه می‌گوید: «این دست حسنِ بیک‌محمد بوده است.» اسم فامیل بیک‌محمد حالا محمد‌دوست است و خانه‌اش هم اول روستاست.

یک راه آب از کشف‌رود به سوی آسیاب می‌آورند و حوضی در همسایگی آن می‌سازند و جوی آبی به سوی توربینش می‌کشند تا پره‌های آسیاب را بچرخاند

چند‌دقیقه بعد ما در خانه حسن محمد‌دوست را می‌زنیم و او در را باز می‌کند. محمددوست خیلی زود همراه ما می‌شود تا قفل آسیاب کهنه روستا را که سال‌هاست کلیدش در میان دسته‌کلید او جا خوش کرده است، برای ما باز کند.

بافت قدیمی قلعه نیز در همین‌کوچه قرار دارد. چند‌پله پیش از ورودی خانه به استقبال ما می‌آیند تا وارد یک ساختمان نیمه‌مخروبه شویم. همان‌طور که اهالی می‌گفتند، بالای آسیاب را خانه ساخته‌اند. یک طویله خالی نیز در همسایگی این بناست. باید از آن پایین برویم و آن را دور بزنیم تا به سازه قدیمی آسیاب که در زیر این ساختمان دفن شده است، برسیم.


آنچه از آسیاب برجای مانده است

طبق گفته‌های محمد‌دوست، در گذشته یک راه آب از کشف‌رود به سوی آسیاب می‌آورند و حوضی در همسایگی آن می‌سازند و جوی آبی به سوی توربین آن می‌کشند تا پره‌های آسیاب را بچرخاند. فضای آسیاب بی‌شباهت به آب‌انبار‌های قدیمی نیست.

دو اتاق گنبدی‌شکل وجود دارد؛ یکی از آنها انبار گندم و جو بوده است و دیگری محل آسیاب قدیمی. خیلی وقت است آسیاب کار نمی‌کند و اکنون خبری از مجرا‌های آب و سنگ زیرین آسیاب نیست. تنوره آن تخریب و سنگ رویین آن هم جابه‌جا شده است. با ورود به دخمه گنبدی با تکه سنگ رویین آسیاب روبه‌رو می‌شویم که به دیواری تکیه داده است. کمی سخت می‌شود ساز‌و‌کار آن را فهمید. ولی از سر‌و روی بنا می‌توان حدس زد تأسیسات رویی بنا تخریب شده، ولی بخش زیرین آن احتمالا سالم و احیاپذیر است.

درست است خانه‌ها بر سر بنایی صد‌ساله سنگینی می‌کنند ولی این سازه همچنان برای ادامه دادن حیات مقاومت می‌کند. محمد‌دوست می‌گوید: «تا جایی که من می‌دانم این آسیاب هیچ‌وقت کار نکرده است.» این بنا به حاج‌حسن‌خان محمد‌دوست تعلق داشته است.

طبق اظهارات نوه او، سازه این بنا به چند‌سال پیش از ۱۳۰۰‌خورشیدی باز می‌گردد. از کاشی‌کاری سر‌در بنا فقط یک «۹» خوانده می‌شود که نمی‌شود تفسیرش کرد. آرد شدن گندم در این آسیاب را حتی پدر محمد‌دوست نیز ندیده است. از وقتی خاطرش هست این محیط به‌عنوان طویله و خانه بهره‌برداری شده است. پیرمرد‌های روستا هم می‌گویند: «زمین بلند بود و آب نمی‌آمد که چرخ آسیاب را بگرداند.»

دوست دارم بنا بازسازی شود

بنا تابلوی معرفی ندارد تا ثبت‌ملی‌شدن آن را خبر بدهد و این می‌تواند نخستین کم‌کاری در حق تنها آسیاب مانده از گذشته شهرمان باشد. در حدود سال‌های‌۱۳۸۷‌خورشیدی میراث به این روستای قدیمی می‌آید و پس از بررسی آسیاب، آن را در فهرست آثار ملی ایران به ثبت می‌رساند. بعد هم از این روستا می‌رود و دیگر گذرش به این‌سو نمی‌افتد.

این روایت اهالی از غیبت سازمان میراث فرهنگی در این ماجراست. محمد‌دوست می‌گوید: «من قول دادم که این بنا را خراب نکنم و خودم هم علاقه دارم که آن را حفظ کنم.»

بنا از همان ابتدای ثبت آن به همین شکل بوده است. او راضی است که این بنا بازسازی شود و مردم از آن استفاده کنند. بار‌ها بر این خواسته‌اش تأکید می‌کند. نوه حاج‌حسن نمی‌داند آسیاب آبی چرا هیچ‌وقت راه نیفتاده است ولی از روی گفته‌های مادربزرگش می‌گوید: «بعد‌ها به یک روش دیگر آسیاب را راه انداختند ولی آسیاب آبی هیچ‌وقت کار نکرد.»

محمد‌دوست در ادامه با اشاره به وجود یک آب‌انبار قدیمی می‌گوید: «وقتی میراث به کنه‌بیست آمد، به‌سراغ حوض انبار قدیمی زیر مسجد هم رفت و آن را هم ثبت ملی کرد.»

 

تنها آسیاب آبی و ثبت‌ملی‌شده مشهد در بیست‌کیلومتری مشهد رها شده است!

کاشی‎‌های آبی شکسته در سر در ورودی آسیاب قدیمی

آب‌انبار قدیمی با دهان آجرگرفته

نیم‌ساعتی از وقت اذان گذشته که به مسجد روستا می‌رسیم. مردم محله نمازشان را در مسجد به جا آورده و راهی خانه‌اند که با ما روبه‌رو می‌شوند. انگار بستن دهان بنا‌های قدیمی در این‌روستا سنت شده است. هرجا نتوانند فریادرس صدای بلند کمک‌خواهی یک بنای تاریخی باشند، دهانش را با آجر پر می‌کنند تا شیونش آزارشان ندهد.

یکی از اهالی می‌گوید: «عکس این را هم بگیر، شاید به غیرتشان بربخورد. به خاطر اینکه معتاد‌ها نروند داخلش، درش را آجر کرده‌اند.» ظاهرا حضور معتادان و ریختن زباله‌ها در گلوی آن، با آجر و سیمان چاره شده است. «حسین ترصدا»، یکی از خوش نوا‌های روستا، پیرمردی هشتاد‌و‌پنج‌ساله، اینها را می‌گوید: «وقتی من پانزده سالم بود آب‌انبار را ارباب یغمایی ساخت. آن زمان ارباب‌ها از آستانه ملک را اجاره می‌کردند و ما هم زارعان و دهقانان آنان بودیم.»

جوی آب روستا به درون آب‌انبار راه می‌یافته است. ظاهرا مسجد و آب‌انبار با هم ساخته شده‌اند. بنای اصلی مسجد چوبی بوده است. «برادران»‌نامی که او هم ارباب کنه‌بیست بوده است، مسجد چوبی روستا را خراب می‌کند و جای آن سازه کنونی را می‌سازد.

کاشی این‌بنا هم شکسته شده است و نمی‌توان اطلاعات بیشتری درباره سازنده و تاریخ ساخت آن دریافت. البته ظاهرا همت اهالی بر این قرار می‌گیرد تا برای مدتی آن را به یک زورخانه تبدیل کنند، اما نمناکی دیوار‌ها و رطوبت آمیخته با هوای آن مانع از این اتفاق می‌شود تا سرنوشت این بخش تاریخی روستا نیز با ابهام گره بخورد.


ما آمادگی داریم بنا را مرمت کنیم

محمود طغرایی، مسئول ثبت‌ملی آثار تاریخی، فرهنگی و طبیعی خراسان‌رضوی، یکی از افرادی است که در جریان ثبت تنهاآسیاب آبی ثبت‌ملی‌شده مشهد قرار دارد.

این مکان در شأن یک اثر ثبت‌ملی نیست و این درحالی است که بنای آن تنها آسیاب ثبت‌شده در مشهد و معماری آن متفاوت است

به گفته او، روند ثبت این بنا در سال‌۱۳۸۵‌خورشیدی شروع می‌شود و در سال‌۱۳۸۷ پایان می‌گیرد تا این آسیاب با شماره‌۲۳۰۹۱ در فهرست آثار ملی ایران تثبیت شود. ظاهرا از زمان ثبت، این بنا دچار همین الحاقات و تغییرات بوده و از همان موقع نیز برای دامداری و نگهداری گوسفندان کاربرد داشته است. 

طغرایی در‌این‌باره می‌گوید: «ما پس از ثبت بار‌ها با دهیار و شورای روستا صحبت کرده‌ایم تا به شکل مشارکتی آن را مرمت کنیم ولی مسئولان پای کار نیستند. ما می‌توانیم دستوری برخورد کنیم ولی برای نگهداری از بنا، مشارکت اهالی را نیاز داریم.»

البته وقتی حرف از بازدید اخیر شهرآرا از این آسیاب می‌شود، او تأکید می‌کند که صحبت او مربوط به هشت سال پیش است. طغرایی توضیح می‌دهد: «این مکان در شأن یک اثر ثبت‌ملی نیست. سازه فرم خاص و ارزشمند دارد. این بنا تنها آسیاب ثبت‌شده در مشهد و معماری آن متفاوت است.»

ساختمان آسیاب برجای‌مانده از دوره پهلوی اول است و طغرایی از سوی میراث برای مرمت آن ابراز تمایل می‌کند، اما می‌گوید: «ما دوست داریم این بنا مرمت شود ولی برای این کار باید بتوانیم داخلش برویم، اما معمولا مالکان ابراز تمایل نمی‌کنند.»

از‌آنجا‌که محمددوست، مالک این‌بنا، اعلام کرده است تمایل به مرمت آن دارد، این موضوع را با طغرایی در میان می‌گذاریم. او ادامه می‌دهد: «اگر چنین است، ما هم استقبال و کمکشان می‌کنیم. ما می‌توانیم با آنها تفاهم کنیم، استاد کار بفرستیم و مصالح بدهیم، ولی فرد مقابل باید پا پیش بگذارد.»

در گام بعدی طغرایی این قول را به شهرآرا می‌دهد که خودش قدم پیش بگذارد و کار آسیاب را به‌صورت ویژه از مالک آن پیگیری کند. مسئول ثبت آثار تاریخی، فرهنگی، طبیعی استان خراسان‌رضوی درباره آب‌انبار نیز می‌گوید: «آب‌انبار ثبت‌ملی نشده است ولی می‌توان کار‌های ثبتش را شروع کرد. همچنین محافظت از بنا بر عهده خود اهالی است و باید پای‌کار باشند.»

* این گزارش شنبه ۶ مردادماه ۱۴۰۳ در شماره ۴۲۷۲ روزنامه شهرآرا صفحه تاریخ و هویت چاپ شده است.

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44